آن یکی می گفت خوش بودی جهان / گر نبودی پای مرگ اندر میان
آن دگر گفت ار نبودی مرگ هیچ / که نیارزیدی جهان پیچ پیچ هیچ مرده نیست پر حسرت ز مرگ / حسرتش آن است کش کم بود برگ ورنه از چاهی به صحرا اوفتاد / در میان دولت و عیش گشاد ور نکردی زندگانی منیر / یک دو دم ماندست مردانه بمیر