این داستان از سوره ها و منابع زیر برگرفته شده است:
122 - همان مدرک،ص 357.
123 - المیزان، ج 10،ص 207، و 208.
124 - قبل از آنها نیز قومى به نام قوم عاد اول وجود داشتهاند که در آیه 50 سوره نجم، به عنوان عاداً الاولى نام برده شدهاند.
125 - چنان که این مطلب از آیه 8 سوره فجر استفاده مىشود.
126 - چنان که این مطلب از آیه 59 هود استفاده مىشود.
127 - سوره هود، آیات 50 تا 56.
128 - شعراء، آیات 123 و 135.
129 - شعراء، آیات 136 تا 139.
130 - احقاف، آیه 22.
131 - اقتباس از آیه 54 هود، و آیه 66 اعراف.
132 - اعراف، آیات 65 تا 71.
133 - ماننده سوره ذاریات آیه 41 به بعد، و سوره حاقه، آیه 6 به بعد، و سوره قمر، آیه 18 به بعد.
134 - تفسیر نورالثقلین، ج 5،ص 18.
135 - تفسیر فخر رازى، ج 28،ص 28.
136 - ذاریات، 42.
137 - دیوان مثنوى، به خطر میرخانى، دفتر یک،ص 24.
138 - مجمع البیان، ج 1،ص 486 و 487.
139 - اوصاف این بهشت بسیار پرزرق و برق در شهر ارم، در کتاب مجمع البیان، ج 10،ص 486 و 487 آمده است.
140 - آل عمران، آیه 178؛ جوامع الحکایات محمد عوفى، با تصحیح دکتر جعفر شعار،ص 365
برای دیدن متن داستان به ادامه مطلب بروید.
یکى از پیامبرانى که نام او در قرآن (ده بار) آمده، و یک سوره به نام او نامیده شده، حضرت هود علیهالسلام است. سلسله نسب او را چنین ذکر نمودهاند:
هود بن عبدالله بن رباح بن خلود بن عاد بن عوص بن ارم بن سم بن نوح. بنابراین نسب او با هفت واسطه به حضرت نوح علیهالسلام مىرسد.
حضرت نوح علیهالسلام هنگام رحلت، به پیروان خود چنین بشارت داد: بعد از من غیبت طولانى رخ مىدهد. در طول این مدت طاغوتهایى بر مردم حکومت مىکنند و بر آنها ستم مىنمایند، سرانجام خداوند آنها را به وسیله قائم بعد از من که نامش هود علیهالسلام است، نجات مىدهد. هود علیهالسلام رادمردى باوقار، صبور و خویشتندار است.
در ظاهر و باطن به من شباهت دارد و به زودى خداوند هنگام ظهور هود علیهالسلام، دشمنان شما را با طوفان شدید به هلاکت مىرساند.
بعد از رحلت حضرت نوح علیهالسلام، مؤمنان و پیروان او همواره در انتظار حضرت هود علیهالسلام به سر مىبردند، تا این که به اذن خدا ظاهر شد و سرانجام دشمنان لجوج حق بر اثر طوفان کوبنده و شدید، به هلاکت رسیدند.(121)
از این رو به او هود گفته شد، که از ضلالت قومش هدایت یافته بود و از سوى خدا براى هدایت قوم گمراهش برانگیخته شده بود.
هود علیهالسلام در قیافه و قامت همشکل حضرت آدم علیهالسلام بود.سر وصورتى پر مو و چهرهاى زیبا داشت.(122)
هود علیهالسلام دومین پیامبرى است که در برابر بت و بتپرستى قیام و مبارزه کرد، که اولى آنها حضرت نوح علیهالسلام بود.(123)
با این توضیح و با الهام از قرآن، نظر شما را با فرازهایى از زندگى حضرت هود علیهالسلام و قومش که به قوم عاد معروف بودند جلب مىکنیم:
قوم سرکش عاد
حدود 700 سال قبل از میلاد حضرت مسیح علیهالسلام در سرزمین احقاف (بین یمن و عمان، در جنوب عربستان) قومى زندگى مىکردند که به آنها قوم عاد مىگفتند. زیرا جدشان شخصى به نام عاد بن عوص بود و حضرت هود علیهالسلام نیز از همین قوم بود و عاد بن عوص، جد سوم او به شمار مىآمد.(124)
قوم عاد افرادى تنومند، بلندقامت و نیرومند بودند، از این رو به عنوان جنگاورانى برگزیده به حساب مىآمدند. از نظر تمدن نیز نسبت به قبایل دیگر تا حدود زیادى پیشرفتهتر بودند و شهرهاى آباد، زمینهاى خرّم و سرسبز و باغهاى پرطراوت داشتند.(125)
این قوم در ناز و نعمت به سر میبردند و همچون شیوه بیشتر سرمایه داران و مرفهین بى درد، مست غرور و غفلت بودند. از قدرتشان براى ظلم و ستم و استعمار و استثمار دیگران سوءاستفاده مىکردند و از طاغوتها و مستکبران عنود و سرکش پیروى مىنمودند و در میان انواع خرافات و بتپرستى و گناهان غوطهور بودند.
طغیان، بىبند و بارى، عیش و نوش و شهوت پرستى، جهل و گمراهى، لجاجت و یکدندگى در سراپاى وجودشان دیده مىشد و هرگز حاضر نبودند که از روش خود دست بکشند و در برابر حق تسلیم گردند.(126)
دعوت و مبارزه هود با بتپرستى
حضرت هود علیهالسلام در میان قوم، دعوت خود را چنین آغاز کرد:
اى قوم من! خدا را پرستش کنید، چرا که هیچ معبودى براى شما جز خداى یکتا نیست، شما در اعتقادى که به بتها دارید در اشتباهید، و نسبت دروغ به خدا مىدهید.
اى قوم من! من از شما پاداشى نمىخواهم، پاداش من فقط بر کسى است که مرا آفریده است. آیا نمىفهمید؟
اى قوم من! از پروردگارتان طلب آمرزش
کنید، سپس به سوى او باز گردید، تا باران رحمتش را پى در پى بر شما بفرستد، و
نیرویى بر نیروى شما بیفزاید، روى از حق نتابید و گناه نکنید.
قوم هود گفتند: اى هود! تو دلیلى براى ما نیاوردهاى و ما خدایان خود را به خاطر حرف تو رها نخواهیم کرد، و ما اصلا به تو ایمان نمىآوریم، ما فقط درباره تو مىگوییم؛ بعضى از خدایان ما به تو زیان رسانده و عقلت را ربودهاند.
هود گفت: من خدا را به گواهى مىطلبم، شما نیز گواه باشید که من از آن چه شریک خدا قرار دهید بیزارم.
من در برابر شما هستم، هر چه مىخواهید در مورد من نقشه بکشید و مرا تهدید کنید، ولى از دست شما کارى ساخته نیست، من بر الله که پروردگار من و شما است توکل کردهام، هیچ جنبندهاى نیست، مگر این که او بر آن تسلط داشته باشد، اما سلطهاى بر اساس عدالت چرا که پروردگار من بر راه راست است. من رسالتى را که مأمور بودم به شما رساندم، پس اگر روى بگردانید، پروردگارم گروه دیگرى را جانشین شما میکند، و شما کمترین ضررى به او نمیرسانید، پروردگارم حافظ و نگاهبان هر چیز است. (127)
جوهره دعوت هود علیهالسلام
خداوند در آیه 123 و 124 سوره هود مىفرماید: قوم عاد، رسولان خدا را تکذیب کردند، هنگامى که برادرشان هود علیهالسلام آنها را به تقوى و دورى از گناه فرا خواند. آن گاه شیوه دعوت هود علیهالسلام را چنین بیان مىکند:
آیا تقوا را پیشه خود نمىکنید؟ به سوى خدا بیایید، من براى شما فرستاده امینى هستم، از نافرمانى خدا بپرهیزید و از من اطاعت کنید، من هیچ اجر و پاداشى در برابر این دعوت از شما نمىطلبم، اجر و پاداش من تنها بر پروردگار عالمیان است.
آیا شما بر هر مکان بلندى، نشانهاى از روى هوى و هوس مىسازید؟ تا خودنمایى و تفاخر کنید، شما قصرها و قلعههاى زیبا بنابراین مىکنید، و آن چنان به این بناها دل بستهاید که گویى جاودانه در دنیا خواهید ماند، هنگامى که کسى را مجازات مىکنید، همچون جباران کیفر مىدهید. پرهیزکار شوید، از مخالفت فرمان خدا بپرهیزید، خداوندى که با نعمت هایش شما را یارى نموده ذو شما را به چهارپایان و نیز پسران نیرومند امداد فرموده، و باغها و چشمهها را در اختیار شما نهاده است، اگر کفران نعمت کنید، من بر شما از عذاب روز بزرگ نگرانم که شما را فرا گیرد.(128)
عکس العمل لجوجانه قوم عاد در برابر هود علیهالسلام
قوم هود علیهالسلام در برابر اندرزهاى پر مهر حضرت هود علیهالسلام به جاى این که پاسخ مثبت بدهند، به لجاجت و سرکشى پرداختند، با صراحت او را تکذیب کردند، و گفتند:
براى ما تفاوت نمىکند، چه ما را اندرز بدهى یا ندهى. خود را بیهوده خسته نکن، روش ما همان روش پیشینیان است و از آن دست نمىکشیم، و این تهدیدهاى تو، دروغ است و ما هرگز مجازات نمىشویم.(129)
نیز به یهود گفتند: آیا آمدهاى که ما را (با دروغهایت) از معبودهایمان باز گردانى؟ اگر راست مىگویى عذابى را که به ما وعده دادهاى بیاور.(130)
حضرت هود علیهالسلام آن چه توانست قوم خود را پند و اندرز داد، و شب و روز به دعوت آنها به سوى حق پرداخت، و راه روشن نجات را به آنها نشان داد، و با اصرار و تکرار، آنها را از انحراف و گمراهى برحذر مىداشت، ولى تنها اندکى از آن قوم، به هود علیهالسلام ایمان آوردند، و اکثریت قاطع مردم، رو در روى هود علیهالسلام قرار گرفتند و نسبت دروغگویى، جنون و ابلهى به هود علیهالسلام دادند و بر کفر و عناد خود افزودند.(131)
قرآن گوشهاى از داستان گفتگوى هود علیهالسلام با قومش را چنین بیان مىکند:
هود: اى قوم من! تنها خدا را بپرستید، جز او معبودى براى شما نیست، آیا پرهیزگارى پیشه نمىکنید؟
بزرگان قوم: ما تو را در مقام نادانى و سبک مغزى مىنگریم، ما به طور قطع تو را دروغگو مىدانیم.
هود: اى قوم من! هیچ گونه ابلهى و سفاهت در من نیست، بلکه من فرستادهاى از سوى خدا به سوى شما هستم، پیامهاى خدا را به گوش شما مىرسانم و خیرخواه امین براى شما هستم.
آیا تعجّب نمىکنید که دستور آگاهىبخش خداوند توسط مردى از میان شما به شما برسد، و او شما را از مجازات الهى بترساند؟
بزرگان قوم: آیا به سراغ ما آمدهاى که تنها خداى یگانه را بپرستیم، ولى آنچه را که پدرانمان مىپرستند، رها سازیم، اگر راست مىگوئى آنچه را که از عذاب به ما وعده مىدهى، بیاور.
هود: پلیدى و غضب پروردگارتان، شما را فرا گرفته است، آیا با من در مورد نامهایى که شما و پدرانتان بر بتها نهادهاید، ستیز مىکنید؟ در حالى که خداوند هیچ دلیلى درباره آن نازل نکرده است؟ پس شما منتظر (شکست من) باشید، و من نیز در انتظار عذاب شما خواهم بود.(132)
عذاب شدید و هلاکت سخت قوم عاد
به عذاب سختى که خداوند بر قوم عاد فرستاد و آنها را به هلاکت رسانید، در آیات متعدد قرآن اشاره شده است(133) که از همه آنها چنین مىآید که عذاب آنها بسیار سخت و وحشتناک بوده است.
در سوره حاقه آیه 6 به بعد چنین آمده است:
خداوند تندبادى طغیانگر و سرد و پرصدا را هفت شب و هشت روز پى در پى و بنیانکن بر قوم عاد مسلّط کرد، آن قوم یاغى همچون تنههاى پوسیده و نخلهاى تو خالى در میان آن تندباد کوبنده بر زمین افتادند و به هلاک رسیدند، و همه آنها نابود شدند.
سرزمین قوم عاد، بسیار پردرخت و خرم و حاصلخیز بود، وقتى که از دعوت حضرت هود علیهالسلام سرپیچى کردند، خداوند باران رحمتش را به مدت هفت سال از آنها بازداشت. خشکسالى و قحطى، همه جا را فرا گرفت. هوا خشک و گرم و خفه کننده شده بود.
حضرت هود علیهالسلام به آنها فرمود: توبه و استغفار کنید، تا خداوند باران رحمتش را به سوى شما بفرستد. ولى آنها بر عناد و سرکشى خود افزودند و دعوت آن حضرت را به مسخره گرفتند. خداوند به هود علیهالسلام وحى کرد که فلان وقت عذاب دردناکى به صورت باد تند و کوبنده بر آنها مىفرستم.
آن وقت فرا رسید، وقتى ملت گنهکار عاد به آسمان نگریستند ابرى را دیدند که به سوى سرزمین آنها حرکت مىکند، تصور کردند که ابر نشانه باران است، از این رو شادمان شدند، و گفتند: این ابرى است بارانزا که به سوى درهها و آبگیرهایمان رو مىآورد. به استقبال آن شتافتند، و در کنار درهها و سیل گیرها آمدند تا منظره نزول باران پربرکت را بنگرند و روحى تازه کنند.
ولى به زودى به آنها گفته شد: این ابر بارانزا نیست، این همان عذاب وحشتناکى است که براى آمدنش شتاب مىکردید، این تندباد شدیدى است که حامل عذاب دردناکى خواهد بود.
طولى نکشید که آن باد تند و ویرانگر فرا رسید، و اموال و چهارپایان و خود آنها را نابود کرد.(134)
نخستین بار که متوجه ابر سیاه پر گرد و غبار شدند، وقتى بود که آن باد به سرزمین آنها رسید و چهارپایان و چوپانان آنها را که در اطراف بودند، از زمین برداشت و به هوا برد، خیمهها را از جا مىکند و چنان بالا مىبرد که آنها به صورت ملخى دیده مىشدند، هنگامى که آن صحنه وحشتبار را دیدند، فرار کردند و به خانههاى خود پناه بردند و درها را به روى خود بستند، ولى باد آن چنان تند بود که درها را از جا مىکند، و آنها را بر زمین مىکوبید و با خود مىبرد و پیکرهاى بى جان آنها را زیر خروارها شن، پنهان مىساخت(135)
آرى آنها آن چنان در چنبره عذاب الهى قرار گرفتند که به فرموده قرآن
ما تَذَرُ مِن شىء َاتَت عَلَیهِ الّا جَعَلتهُ کالرّمیمِ؛
آن تندباد از هر چیز که مىگذشت، آن را رها نمىکرد، تا این که آن را همچون استخوانهاى پوسیده مىنمود.(136)
نجات هود علیهالسلام و مؤمنان
چنان که در قرآن، آیه 58 سوره هود آمده، خداوند مىفرماید: و هنگامى که فرمان عذاب ما فرا رسید، هود و کسانى را که به او ایمان آورده بودند، به رحمت خود نجات دادیم، و آنها را از عذاب شدید رهایى بخشیدیم.
مطابق پارهاى از روایات، هود و اطرافیانش، بعد از هلاکت قوم، به سرزمین حضرموت کوچ نموده، و تا آخر در آن جا زیستند.
مولانا در کتاب مثنوى، ماجراى نجات هود و ایمان آورندگان را در اشعار خود ترسیم نموده که خلاصه شرح آن چنین است:
هنگامى که طوفان شدید و تندباد سرکش (هفت شب و هفت روز) بر قوم عاد فرود آمد، به هر کس که مىرسید، او را مىکوبید و به هلاکت مىرسانید، حضرت هود علیهالسلام در همان روز اول عذاب، به دور خود و افرادى که به او ایمان آورده بودند، خط دایرهاى کشید و به آنها فرمود:
هشت روز در میان این دایره بمانید، و اعضاى متلاشى شده تبهکاران را در بیرون از دایره تماشا کنید.
طوفان سرکش به آنان که در داخل دایره بودند، کوچکترین آسیبى نرساند، بلکه همان طوفان نسیم روح افزایى براى آنها بود، ولى جسدهاى کافران در هوا، گاهى با سنگ برخورد مىکرد، و گاهى طوفان آن چنان بدن آنها را به یکدیگر مىزد که استخوانهایشان مانند دانههاى خشخاش ریز ریز، بر زمین مىریخت:
بر هوا بردى فکندى بر حجر |
تا دریدى لحم و عظم از هم دگر |
|
یک گره را بر هوا درهم زدى |
تا چو خشخاش استخوان ریزان شدی |
|
هود گرد مؤمنان خط مىکشید |
نرم مىشد باد کآنجا مىرسید |
|
هر که بیرون بود از آن خط جمله را |
پاره پاره مىشکست اندر هوا |
|
همچنین باد آجل با عارفان |
نرم و خوش همچون نسیم بوستان(137) |
بهشت شداد و هلاکت او قبل از دیدار بهشت خود
بعضى در ذیل آیات 6 تا 8 سوره فجر ماجراى بهشت شداد و هلاکت او را قبل از دیدار آن بهشت نقل کردهاند. در این آیات چنین مىخوانیم:
اَلَم تَرَ کیفَ فعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ * اِرَمَ ذاتِ العِمادِ * الَّتى لَم یُخلَق مِثلُها فِى البِلادِ؛
آیا ندیدى پروردگارت با قوم عاد چه کرد؟ - با آن شهر ارم و با عظمت عاد چه نمود؟ همان شهرى که مانندش در شهرها آفریده نشده.
روایت شده: عاد که حضرت هود علیهالسلام مأمور هدایت قوم عاد شد، دو پسر به نام شداد و شدید داشت، عاد از دنیا رفت، شداد و شدید با قلدرى جمعى را به دور خود جمع کردند و به فتح شهرها پرداختند، و با زور و ظلم و غارت بر همه جا تسلط یافتند، در این میان، شدید از دنیا رفت، و شداد تنها شاه بى رقیب کشور پهناور شد، غرور او را فرا گرفت [هود علیهالسلام او را به خداپرستى دعوت کرد، و به او فرمود: اگر به سوى خدا آیى، خداوند پاداش بهشت جاوید به تو خواهد داد، او گفت: بهشت چگونه است؟ هود علیهالسلام بخشى از اوصاف بهشت خدا را براى او توصیف نمود. شداد گفت: این که چیزى نیست من خودم این گونه بهشت را خواهم ساخت، کبر و غرور او را از پیروى هود علیهالسلام بازداشت].
او تصمیم گرفت از روى غرور بهشتى بسازد تا با خداى بزرگ جهان عرض اندام کند، شهر ارم را ساخت، صد نفر از قهرمانان لشگرش را مأمور نظارت ساختن بهشت در آن شهر نمود، هر یک از آن قهرمانان هزار نفر کارگر را سرپرستى مىکردند و آنها را به کار مجبور مىساختند.
شداد براى پادشاهان جهان نامه نوشت که هر چه طلا و جواهرات دارند همه را نزد او بفرستند، و آنها آن چه داشتند فرستادند.
آن قهرمانان مدت طولانى به بهشتسازى مشغول شدند، تا این که از ساختن آن فارغ گشتند، و در اطراف آن بهشت مصنوعى، حصار (قلعه و دژ) محکمى ساختند، در اطراف آن حصار هزار قصر با شکوه بنابراین نهادند، سپس به شداد گزارش دادند که با وزیران و لشگرش براى افتتاح شهر بهشت وارد گردد.
شداد با همراهان، با زرق و برق بسیار عریض و طویلى به سوى آن شهر (که در جزیرة العرب، بین یمن وحجاز قرار داشت) حرکت کردند، هنوز یک شبانه روز وقت مىخواست که به آن شهر برسند، ناگاه صاعقهاى همراه با صداى کوبنده و بلندى از سوى آسمان به سوى آنها آمد و همه آنها را به سختى بر زمین کوبید، همه آنها متلاشى شده و به هلاکت رسیدند.(138)
دلسوزى عزرائیل براى دو نفرى که یک نفرش شداد بود
روزى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نشسته بود، عزرائیل به زیارت آن حضرت آمد، پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم از او پرسید: اى برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسانها هستى، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت براى کسى رحم آمد؟
عزرائیل گفت: در این مدت دلم براى دو نفر سوخت:
1 - روزى دریا طوفانى شد و امواج سهمگین دریا یک کشتى را در هم شکست، همه سرنشینان کشتى غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت، او سوار بر پاره تخته کشتى شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیرهاى افکند، در این میان فرزند پسرى از او متولد شد، من مأمور شدم جان آن زن را قبض کنم، دلم به حال آن پسر سوخت.
2 - هنگامى که شداد بن عاد سالها به ساختن باغ بزرگ و بهشت بى نظیر خود پرداخت، و همه توان و امکانات ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد، و خروارها طلا و گوهرهاى دیگر براى ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل شد(139) وقتى که خواست از آن دیدار کند، همین که خواست از اسب پیاده شود و پاى راست از رکاب بر زمین نهاد، هنوز پاى چپش بر رکاب بود که فرمان از سوى خدا آمد که جان او را قبض کنم، آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت از این رو که او عمرى را به امید دیدار بهشتى که ساخته بود به سر برد، سرانجام هنوز چشمش بر آن نیفتاده بود، اسیر مرگ شد.
در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم رسید و گفت اى محمد! خدایت سلام مىرساند و میفرماید: به عظمت و جلالم سوگند که آن کودک همان شداد بن عاد بود، او را از دریاى بى کران به لطف خود گرفتیم، بى مادر تربیت کردیم و به پادشاهى رساندیم، در عین حال کفران نعمت کرد، و خودبینى و تکبر نمود، و پرچم مخالفت با ما برافراشت، سرانجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت، تا جهانیان بدانند که ما به کافران مهلت مىدهیم ولى آنها را رها نمىکنیم، چنان که در قرآن مىفرماید:
اءنَّما نُملِى لَهُم لِیَزدادُوا اِثماً وَ لَهُم عَذابٌ مُهینٌ؛
ما به آنها مهلت میدهیم تنها براى این که بر گناهان خود بیفزایند، و براى آنها عذاب خوارکنندهاى آماده شده است.(140) ل
منبع : کتاب داستانهای قرآنی نوشته محمد محمدى اشتهاردى
ماه دوازدهم هم آمد
ولی
ماه دوازدهم نیامد…
التماس دعا...یامهدی*
سلام و عرض ادب...
ممنون از حضور و لطفتون.
این عکسارو چه جوری میتونم ببینم؟؟
خوش به حال سال که ماه دوازدهمش را دید و عمرش به سر رسید...
ترسم از ان است که عمرم به سر شود و دوازدهمین ماه خود را نبینم...
نوروز پیشاپیش مبارک
التماس دعا...یامهدی*
سلام و درود...
ممنون از حضور گرمتون.
قالب جدید شماهم عالیست...زیر سایه حق مستدام باشید.
سلام مهدی جان وبلاگت خیلی جالبه ها ولی یکم زیادی یه بعدی ومطالب خودت نیست زیاد،اونطوری که من میشناسمت اگه حرف دلت بنویسی خیلی جالبترم میشه
در پناه ایزد تعالی
سلام
اجرکم عندالله
یاعلی
آمد بهار و گل رخ من در سفر هنوز
خندید و ابر چشم من از گریه تر هنوز
آمد درخت گل به بر امّا چه فایده؟
کان سرو گلعزار نیامد به بر هنوز
نوروز بر شما مبارک باد .
التماس دعا...یامهدی*
چه تعبیری خدا در نقطه دارد
که تفسیری جدا هر نقطه دارد
به تعداد بهار عمر زهرا ( س )
همین اندازه کوثر نقطه دارد
( سوره ی کوثر ۱۸ نقطه دارد )
التماس دعا...یامهدی*
آخرِ فاطمیہ،دلائی کہ غمینہ،تو هیئت روضہ خونِ 「بی بی ام البنینِ」
فاطمیہ کہ تمام شد،
تفاوت فاطمہ ے من بہ اندازه ے یک سال خلاصہ شد در کلمہ هاے مقتلِ عباس
من ایستاده ام و هی در دلم"لا حول و لا قوه الا بالله"می خوانم
و هی تند تند فوت می کنم بہ سمت بقیع...
خادم می خندد بر من و در دلش می گوید این دیگر چہ دیوانہ ایست اول صبح؟
نمیداند شما بانوے تربیت ِ ارباب وفــا هستید،آنکہ آموخت:
عباسم مبادا سرورت را برادر خطاب کنی
مبادا در محضرشان از سخن پیشی بگیرے
مبادا قدمی فراپیش بگذارے
مبادا پیش از او آب بنوشی...
التماس دعا...یامهدی*
وفات خانم ام البنین تسلیت
در گمنامی هم مشترکیم ای شهید......
تو پلاکت را گم کردی من هویتم را ....
التماس دعا...یامهدی*
سلام و عرض ادب...
وبلاگو به یک شعر از شاعر گمنام درباره شهید گمنام مزین کردم...
منتظرتون هستم
ادرس اونیکی وبلاگت ندارم،بیا ادرسش بزارم تو وبم لینک کنم
اینجا حوصلم سر میره
در پناه ایزد تعالی
ܓ☀
هـنـوز از پـــــس لــحــظــههاےدور، نجــواهــاے عــاشــقــانہاتــ را مےشــود شــنید.☂
حــڪ ڪردهانــد بــر تــטּ تمــامــ خــشتــ ها و ســتــوטּ هــاے زنــداטּ، مــرامــ صــبورـے اتــ را.
ایــنــڪــ نوبتــ توستــ؛ گلے از بوســتــاטּ فاطــمــهـِ علیهــ الســلامــ .
بـے ڪـرانگــےاتــ را چــهــار گــوشــهـِ زنــداטּ، تابــ حــضــور نــدارنــد.
عــطــر ســخــטּهــایــتــ، در هــجــومــ هــوایـــے مــســمــومــ، به رویــشــ فــرامـےخــوانــد جــوانــہ هــا را.
نــور حــضــورتــ چــشــمــ هــا را بــہ بــیــدارـے دعــوتــ مـےڪــرد.
تــوطــئــہ چــیــده شــد؛ خــورشــیــد را، از آســمــاטּ هــا گــرفــتــنــد و در ڪـنــج زنــداטּبه زنــجــیر ڪـشــیدنــد، تــا غل و زنجــیرهــا، هــمــدمــ اوقــاتــ آســمــانــــےاتــ شــونــد و میــلــہ هــاــے زنــدان، پــا ـے نــالــہ هــا ــے شــبــانــہ اتــ قــد بــڪـشــنــد.
چــہ ڪـنــد ایــטּ حــلــقــہ هــا ــے آهــنــے ، بــا ایــטּ هــمــہ روســیــاهـــے و شــرمــنــدگـــے ؟ܓ☀
◄◄◄
❤الــتــماســ دعــا...یــامــهــدے❤☂
سلام با ادب و احترام دعوت شدید!